. ادامه راه سبز«ارس»: رئیس مجلس خبرگان رهبری گفت: در مطالعه زندگي مراجع و در تاريخ تشيع هيچگاه مرجعي توسط جايي نصب يا عزل نشده بلكه مردم با تشخيص خود فرد مناسب را به عنوان مجتهد انتخاب كردهاند.
به گزارش ايلنا،جمعي از دانشجويان درس ”مسائل سياسي و اقتصادي نفت ايران“ در رشته علوم سياسي در دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران جنوب صبح دوشنبه با علی اكبر هاشمي رفسنجاني ديدار كردند.
رییس مجلس خبرگان رهبری در پاسخ يكي از دانشجويان كه در مورد نقش مرجعيت در فقه شيعه و اقدام اخير جامعه مدرسين حوزه علميه قم در رد صلاحيت يك مرجع سئوال كرد، گفت: مرجعيت همواره به عنوان شخصيتهاي پرنفوذ و تاثيرگذار در عرصه ديني و سياسي مردم حضور ارزشمند و غيرقابل انكار داشتهاند ولي هميشه استقلال خود را حفظ كرده و غيروابسته به دولتها و با اتكاء به مردم حضور داشتهاند.
هاشمي تاكيد كرد: در مطالعه زندگي مراجع در تاريخ تشيع هيچگاه مرجعي توسط جايي نصب يا عزل نشده بلكه مردم با تشخيص خود و پرداخت وجوهات فرد مناسب به عنوان مجتهد را انتخاب كردهاند
چرا بعضی ها اینقدر تنگ نظرانه و به دور از عقل حرف می زنند و عمل می کنند .چرا کسی به اینها نمی گوید با اقدامات افراطی که در عرض این چند ماه انجام دادند در حقیقت بزرگترین ضربه هارا به خودشان زدند . موضع گیری هایی که در مقابل صانعی انجام دادند در واقع ضربه به روحانیت و مرجعیت بود . ضربه یی که تا به حال کسی نتوانسته بود بزند و آن ضربه
بی اعتبار کردن مرجعیت و ضربه به استقلال و مردمی بودن آن است.راست می گویند که کسی که مدام در توهم دشمن است ، بزرگترین دشمن خودش به شمار می رود .
زنبوردار
۱۴ دی ۱۳۸۸ ساعت ۲۲:۱۸دادكان دوستت داريم ، دادكان دوستت داريم _ اي ول به سبزهااااااااااااااي ورزش دوست 77درصدي!!!!
مصطفي
۱۵ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱:۱۱دادكان دمت گرم جنبش تبرييك هرچند رنگ سبز نمودار آخري رو زرد كردند و از وقت برنامه 90 - 1ساعت كم كردند و جواب اصلي برنامه نود گزينه اول يعني ضعف مديريت بود اما ما پيروز شديم
در مورد زرد شدن رنگ سبز نمودار برنامه نود شما رو به خوندن اي نمطلب كه در نظر بعدي است دعوت مي كنم
Anonymous
۱۵ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱:۵۰این داستان کوتاه اجازه چاپ نگرفت تا اینکه نویسنده ملزم شد هرکجا واژه ی سبز به کار رفته به رنگ زرد تغییر دهد!!!ا
شاگرد راننده اتوبوس مرتب داد میزد : زردوار ، زردوار … بدو حرکت کردیم … زردوار جا نمونی
زردعلی نفس زنان خودش را به اتوبوس رساند ، نوجوانی زرده رو که هنوز پشت لبش زرد نشده بود ، یک کیسه گوجه زرد را به زور با خود حمل میکرد ، بعد از اینکه کیسه ی گوجه زرد را در صندوق بغل اتوبوس گذاشت نفسی کشید و سوار شد .
حق داشت نفس نفس بزند ، طفلکی از زرده میدان تا ترمینال با آن بار سنگین گوجه زرد پیاده آمده بود .
زردعلی چند ماهی میشد که از زردوار آمده بود تهران برای کار ، او در یک مغازه ی زردی فروشی شاگرد شده بود ،
تمام روز با میوه جات و زردیجات سر و کار داشت و گاهی به سفارش مشتری زردی هم پاک میکرد ، آخر وقتها هم فلفل زردهای درشت را به سفارش کبابی محل جدا میکرد. حالا در موسم زرد بهار با اشتیاق فراوان قصد برگشت به روستای سرزردشان را داشت.
دلش برای خوردن زردی پلو کنار خانواده پر میزد ، در این بهار کاملا زرد با آن زرده زاران بکر و دست نخورده ، دویدن روی تپه های سرزرد ، غلطیدن روی زرده ها دیوانه اش کرده بود
هنوز شاگرد راننده فریاد میکرد : زردوار بدو که حرکت کردیم زردوار بدو……..
راننده اتوبوس داشت برای همکارش تعریف میکرد که چطور مامور راهنمایی رانندگی بر سر عبور از چراغ زرد که زرد نبود بلکه زرد بود او را متوقف و طلب رشوه کرده بود
زردعلی بیقرار حرکت کردن اتوبوس بود ، از سر بی حوصلگی تزئینات جلوی اتوبوس را از نظر میگذرانید ، خرمهره های آویزان از آینه – دسته گلها و زرده های روی داشبورد پرچم زرد و سفید و قرمز ایران – شعری که قاب شده به ستون وسط چسبیده بود (من چه زردم امروز) و
کنار زردعلی سیدی با شال و کلاه زرد نشسته بود ، بیتابی او را که دید با لهجه ی زردواری گفت : چیه فرزندم؟
دلت شاد و سرت زرد باد ، چرا اینقدر نگرانی؟ زردعلی با ناراحتی جواب داد : اینجوری که معلومه نصف شب میرسیم زردوار ، سید کلاه زردش را روی سر جابجا کرد و ادامه داد :
بالاخره میرسیم حالا یک کم دیر بشه چه اشکالی داره ؟ بعد یک مشت چاغاله ی زرد ریخت تو مشت زردعلی و گفت : برگ زردیست تحفه ی درویش ..
تقریبا همه به تاخیر در حرکت اتوبوس اعتراض داشتند جز دختری که در صندلی سمت چپ زردعلی نشسته بود ، با چشمانی زرد که سرگرم خواندن روزنامه ی کلمه زرد بود .
در همین بین بود که ناگهان یکی از نیروهای ضد شورش جلو اتوبوس زرد شد و با تحکم گفت : این اتوبوس توقیفه ، راننده با دستپاچگی پاسخ داد : چرا ؟ ما که خلافی … ، ولی قبل از آنکه جمله ی راننده تمام شود با باتوم محکم کوبید روی شیشه و فریاد زد: حالا دیگه اتوبوس زرد تو جاده راه میندازی؟
مسافرها از ترس یکی یکی پیاده میشدند ،راننده قصد اعتراض بیشتر به مامور را داشت که پیرمردی او را نصیحت کرد : زبان سرخ سر زرد میدهد بر باد … زردعلی هاج و واج مانده بود
دختر چشم زرد آرام زمزمه میکرد : دستهایم را در باغچه میکارم …. زرد خواهد شد …میدانم … میدانم
Anonymous
۱۵ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱:۵۴بیاید همبستگی و عظمت خود را در اعتراض
وپشتیبانی از جنبش سبز وصانعی با خاموش کردن چراغهای منزل و محل کار در ساعت 10 هرشب به مدت 5 دقیفهبه نمایش بگذاریم.زنده باد آزادی
Anonymous
۱۵ دی ۱۳۸۸ ساعت ۹:۳۶اعلام همبستگی جنبش سبز
هر شب در سراسر ایران
ساعت 10 تا 10.05
چراغهارا خاموش کنیم
شام غریبان در کشور هر شب تا پیروزی
هر نفر یک ستاد
۱۵ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۰:۱۲