پدرم بدنبال چه بود ؟!
. ادامه راه سبز(ارس): وارده به جرس، سالهایی نچندان دور، در چنین روزهایی مردم ایران، خسته از خیلی چیزها، برای تغییر نابسامانیها قیام کردند. ظلم و تبعیض، فقر و فحشا، جرم و جنایت، جور و استبداد، خفقان و تمرکز قدرت و ثروت، همه و همه و بسیاری دیگر را، شاید بتوان زمینه هایی برای حرکت عظیم مردم، به رهبری عالم فرزانه، حضرت امام(ره) دانست.
در این مسیر، البته گروههای مختلف، با ایدئولوژیها و عقايد متفاوت حضور داشتند، بقولی هرکسی از ظن خود یار انقلاب 57 بود. اما جملگی، کاستیهای موجود را فریاد میزدند و خواستار تغییر وضع موجود بودند. همه گروهها نیز در این راه، هزینههای گزافی پرداختند. به امید آنکه روزی، به حکومتی مردم سالار، آزاد و دموکرات خواهند رسید. به امید آنکه روزی، دیگر از ظلم و فساد و تبعیض و فقر و خفقان خبری نباشد. پدر من هم یکی از هزاران آزادهای بود که در راه رسیدن به هدفش یعنی نابودی ظلم و استبداد و . . . بهایی ارزانتر از جان خود نیافت. پدرم رفت تا خونش، نسلی را به جریان بیاندازد و به نسلهای بعدی یادآوری کند که هیچ چیز این دنیا، ارزش تعلق ندارد، جز اهداف مقدسی که صلاح و خیر مردم و رضایت پروردگار در آن باشد.
متاسفانه، به لحاظ زمانی و مکانی در کشوری زندگی می کنیم که اگر بدنبال یک کتاب خوب باشی، تمام شهر را هم که زیر و رو کنی، شاید ناکام بمانی اما، ممکن نیست جوینده هر نوع مواد مخدر، به مقصود خود نرسد! خون پدر من نریخت تا چنین محیطی آبیاری شود! یقیناً خود او هم هرگز چنین فضایی را در مخیله خود تصور نمیکرد. شاید اگر غیر از این باشد، امروز او هم در میان ما بود و فریاد حق خواهی اش بلند!
بیتردید پدرم نرفت تا امروز، پس از 31 سال همچنان، مشکل مردم ما، مشکل نان باشد، مشکل مردم ما، مشکل حق خواهی و نرسیدن به حق باشد، مشکل تمرکز قدرت و ثروت، بین عده ای خاص باشد. بعضی چیزها، در انحصار بعضی کسان باشد و مردم، همچنان، پس از سالها، فقط کارگر آقایان و آقازادهها باشند. پدرم نرفت تا عده اي به بهانه حراست از خونش، مردم معترض را در خيابان ها لت و پار كنند! عكس امام(ره) را آتش بزنند و به اين بهانه، ديگران را مجازات كنند! شيشهها و درب بيت امام(ره) را بشكنند و هتك حرمت به امام(ره) را به نهايت برسانند. آتش زدن عکس امام(ره) برایم تداعیگر نیرنگ عمروعاص و قرآنهای روی نیزه بود! چه شباهت دردناکی! براي آنكه افكار عمومي را به خود جلب كرده و به اعمال صهيونيستي خود وجه مثبت بدهند، روز عاشورا نيز هلهله كردند و عدهاي ديگر را قبل از تفهيم اتهام، مجرم شناختند! عدهاي را نيز كشتند و در كمال وقاحت، هلهله را گناهي بزرگتر از كشتار مردم در ماه حرام دانستند! حتی در اصول دین خدا هم دست بردند و برای امیال شخصیشان، تفاسیر خود را به آن افزودند!
هر انسان آزاده و خدا ترسی، این قبیل مسائل را تقبیح میکند. بیشک، اگر پدر من هم بود، امروز همصدا با مردم، مطالبات بحق خود و آنها را فریاد میزد. شاید برای اینکه با خود می گفت، اگر بنا بود پس از 3 دهه، هنوز گرفتار همان اشکالات باشیم، تکلیف اینهمه خونی که بر زمین ریخت چه میشود؟! جواب مادرانی که داغ فرزند دیدهاند را که میدهد؟؟ پدرانی که هیچ نگفتند و به آینده خیره شدند، مادرانی که با غصه از دست دادن شوهر، مسولیت زندگی را به تنهایی عدهدار شدند، فرزندانی که با چند قاب عکس و سنگ مزار پدر بزرگ شدند، مردمی که همواره بر آرمانهای آنها پای فشردند، جواب اینها را که میدهد؟؟ براستی پدرم برای چه رفت؟! بدنبال چه بود؟ برای چه جنگید؟ برای چه؟ برای که؟ آیا جز برای آزادی و آزادگی و استقلال و رفاه و امنیت و برابری مردمش، که مطمئناً رضای پروردگارش را در آن میدید، هدف دیگری دنبال میکرد؟
به خواهرم آسیه(باکری) به برادرم محمد مهدی(همت) و به آسیه ها و محمد مهدی ها، بعنوان عضو کوچکی از این خانواده عرض میکنم، اگر به حقانیت عقیده و کلامت معتقدی، تا نهایت ثابت قدم باش. آنها در مسیر کج خود راست ایستاده اند، چرا تو در مسیر راست خود استوار نباشی؟ بگذار ما را فرزند نوح بخوانند! مارا چه باک؟ خداوند بهترین قاضی و حسابرس است و هرچه او بخواهد در تاریخ نگاشته میشود. این تقدیر تاریخ است. گاهی با خودم میخندم وقتی فکر میکنم چقدر فرزند نوح داریم! فرزند شهید بهشتی، فرزند شهید مطهری، فرزند شهید همت، فرزند شهید باکری، فرزند شهید بروجردی، فرزند سید احمد خمینی، فرزند آيت ا.. طالقاني، فرزند آیت ا.. اشرفی اصفهانی و بسیاری دیگر را فرزند نوح میخوانند! همسر شهید رجایی را عایشه خطاب میکنند! کروبیها و موسویها و صانعیها و خاتمیها و هاشمیها و . . . را طلحه و زبیر و . . . نام مینهند! خلاصه همه منتقدین و مخالفین را به لقبی مذموم از القاب تاریخ ربط میدهند! غافل از اینکه شباهت در این قیاس ها را باید در توهمات جست. اما در طرف مقابل . . . ! بماند . . .
مردم اینها را خوب میفهمند!
نوح یک فرزند نااهل داشت! تاریخ یک طلحه و یک زیبر و یک معاویه و یک عمرو عاص و یک یزید را بیاد دارد! رفتار آنها نیز کاملاً واضح است و در تاریخ ثبت شده و با اندکی تامل، می توان فهمید این القاب، با چه کس یا کسانی قابل انطباق است!
خالصانه آرزومندم دلسوزان انقلاب، چه آنهایی که تا به امروز سخن ها گفته اند و چه آنهایی که سکوت کردهاند، در این شرایط خطیر به مسولیت سنگین خود وقوف بیشتری یابند. کسانی که برای تحقق و بقای انقلاب، تبعاتی هرچند خرد پرداختهاند، بیشتر و بهتر درک میکنند در چه شرایط ناگواری بسر میبریم. یکی از بزرگترین مشکلات ما امروز این است که عده ای تازه به دوران رسیده، خود را وارث و سهامدار انقلاب میدانند، حال آنکه یا در مسیر انقلاب حضور نداشته اند و یا به واقع اعتقاد به آن ندارند و صرفاً بدنبال منافع خود هستند. بیشتر تاسف میخورم وقتی میبینم حامیان این افراد، بعضاً از کسانی هستند که پیش از انقلاب، مخالف روند انقلاب و فعالیتهای امام راحل بودند! اما پس از امام(ره) صاحب جایگاه و منزلت شدند و بیشک، امروز موقعیت را برای عقده گشایی و نابودی تفکر حقیقی امام(ره) مناسب میبینند. البته خورشید پشت ابر نمیماند، حتی اگر بسیار به طول بیانجامد، حتی اگر ما نباشیم! حتی اگر . . . به امید آن روز . . .
حجت (بشیر) نظری
فرزند سردار سرلشکر شهید حجت نظری
(گیلان - فومن)
فرزند سردار سرلشکر شهید حجت نظری
(گیلان - فومن)
0 نظرات :: پدرم بدنبال چه بود ؟!
ارسال یک نظر